راز حجاب

 شما چرا اطراف خانه هایتان را دیوار و حصار می کشید ؟  اگر درب خانه هایتان چوبی باشد آهنی و اگر دیوار ها کوتاه باشد چرا دور آن را سیم خاردار کشیده یا آن را بلند می کنید ؟ آیا اینهمه برای راحتی شماست یا برای ناراحتی ؟

حجاب همچون دیوار خانه و همچون سیم خاردار است . حال اگر دیوار خانه هایتان بلند بود و کوتاه کردید ، یا سیم خاردار را برداشتید ، یا درب بسته بود ،باز کردید ، این موجب ناراحتی ، آسایش و آرامش شما خواهد بود یا موجب

 نا آرامی ؟ اگر درب ها ، دیوارها و... برای راحتی خانه ها باشد ، حجاب هم برای راحتی و آسودگی بانوان است .

    پس اگر اسلام برای زن حجاب آورده برای رلحتی است ، نه مشقت . مشقت در بی حجابی و بد حجابی است

 

 

ازکتاب مثلها و پندها

تا لیف آیت الله حائری شیرازی



ارسال شده در توسط مسعود صفی یاری

- صلوات بر محمد و آل محمد...

چراغ های مسجد دسته دسته روشن می شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.

آقا سید مهدی که از پله های منبر پایین می آید، حاج شمس الدین – بانی مجلس - هم کم کم از میان جمعیت راه باز می کند تا برسد بهش. جمعیت هم همینطور که سلام می کنند – و بعضی خم می شوند که دستش را ببوسند – راه باز می کنند تا دم در مسجد.

وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش...

- آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل...

- دست شما درد نکند، بزرگوار!

سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می گذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!

- آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می کنن...

حاج مرشد، پیرمرد پنجاه شصت ساله، لبخندزنان نزدیک می شود.

التماس دعای حاج شمس و راهی راه...

***

زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می کرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب ها، گیس های پریشان... رنگ دیگری به خود گرفته بود.

دوره و زمونه ای نبود که معترضش بشوند... مگر کسی که مشتری باشد!

***

- حاج مرشد!

- جانم آقا سید؟

- آنجا را می بینی؟ آن خانم

حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.

- استغفرالله ربی و اتوب الیه...

سید انگار فکرش جای دیگری است...

- حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.

حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می کند:

- حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب... یکی ببیند نمی گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟

- سبحان الله...

سید مکثی می کند.

- بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی خورد مشتری باشیم؟!

حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می کند و سمت زن می رود. زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می کند. به قیافه شان که نمی خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می گوید.

- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.

زن، با تردید، راه می افتد.

حاج مرشد، همانجا می ایستد. می ترسد از مشایعت فاحشه!

...

زن چیزی نمی گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش...

- دخترم! این وقت شب، ایستاده اید کنار خیابان که چه بشود؟

شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:

- حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم...

سید؛ ولی مشتری بود!

پاکت را بیرون می آورد و سمت زن می گیرد:

- این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده ام. مال امام حسین است... تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!

...

سید به حاجی ملحق می شود و دور...

انگار باران چشم های زن، تمامی ندارد...

***

چندسال بعد...نمی دانم چندسال... حرم صاحب اصلی محفل!

سید، دست به سینه از رواق خارج می شود. زیر لب همینجور سلام می دهد و دور می شود. به در صحن که می رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می پاییده، نزدیک می آید. خم می شود و بوسه ای بر دست سید و عرض ادبی.

- زن بنده می خواهد سلامی عرض کند.

مرد که دورتر می ایستد، زن نزدیک می آید و کمی نقاب از صورتش برمی گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:

- آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت... این مرد، شوهر من است و چند روزی است که مشرف شدیم زیارت... آقا سید! من دیگر... خوب شده ام!

این بار، نوبت باران چشمان سید است...


سید مهدی قوام / از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران / یکی تعریف می کرد: روزی که جنازه‌ی سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می کردند و سرشان را می کوبیدند به تابوت...
 منبع : وبلاگ شق القلم

ارسال شده در توسط مسعود صفی یاری

خانم مرضیه حدیده ‏چى مى‏گوید : من وقتى از فرانسه آمدم ، هنوز مانتو شلوارم تنم بود .  با آن مانتو شلوار خدمت امام  رسیدم تا گزارش بدهم . امام خطاب به من فرمودند : «شما چادر ندارید ، بگویم احمد برایتان یک چادر بخرد» .

گفتم : نه حاج آقا! چادر دارم ، امّا چون به کوه مى‏رفتم و اسلحه روى دوشم و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم آویزان بود و گاهى هم سه‏ پایه تیربار را هم روى دوشم مى‏گرفتم و از کوه بالا مى‏رفتم ، این بود که اگر چادر هم به سر مى‏کردم ، دیگر خیلى مشکل بود .

فرمودند : «چادر براى زن بهتر است» . من هم از همان جا آمدم و چادر را سَرَم کردم و دیگر برنداشتم


ارسال شده در توسط مسعود صفی یاری

 

یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا و وقودها النار و الحجاره علیها ملائکه غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون یؤمرون . ( سوره مبارکه تحریم آیه 6 )                                                                                                       
ترجمه : ای مؤمنین ، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگاه دارید . آتشی که فرشتگانی بر آنها گمارده شده که خشن و سخت گیرند و هرگز مخالفت فرمان خدا نمی کنند و دستورات او را دقیقا اجرا می نمایند .

در این آیه شریفه خداوند تکلیف مهمی را برای مؤمنین مقرر می فرماید و ایجاد چتر معنوی بر زندگی خود و خانواده است . جالب این است که این تکلیف با تعبیر "قو" مطرح شده است . واژه " قو " در فارسی به معنای "نگهدارید" است که نوعی هشدار را می رساند  . گویا خطر مهمی در پیش است که خداوند اینچنین محکم و استوار از چنین واژه ای استفاده می کند. ادامه آیه شریفه موضوع را روشن می کند . دینی است . بله ، خطر بزرگی در پیش است که دنیا و آخرت انسان را بر باد می دهد.خطر ، انحراف از احکام اسلام و فاصله گرفتن از آموزهای دینی است . آن هم نه تنها راجع به خود شخص که در باره خانواده اش . خداوند متعال همچنانکه مسئولیت معیشت و امور مادی خانواده را بر عهده مرد خانه می داند رسیدگی به امور معنوی را نیز از او بازخواست خواهد نمود . مرد شرعا موظف است فضای خانه و خانواده را از آلودگی های گناه ، معصیت و فساد مصون نگهداشته و زمینه را برای حاکمیت آداب و احکام دینی در دل و جان همسر و فرزندان مهیا نماید .

تعبیر زیبای "نگهدارید" اشاره به این است که اگر اعضای خانواده به حال خود رها شوند به سوی آتش دوزخ یسش می روند و این مرد خانه است که هم باید به خودسارس خویش بپردازد و هم خانواده را اصلاح کند . در غیر این صورت روز قیامت مسئول است و مورد بازخواست واقع می شود . همچنانکه در روایتی آمده است که در روز قیامت زن و فرزندان شخص در پیشگاه عدل الهی جلو شوهر یا پدر خود را می گیرند و از وی شکایت می کنند . که بار خدایا این مرد در زندگی به غیر از مادیات و مشغولیات دنیایی به چیز دیگری نمی اندیشید و نسبت به امور دینی خانواده کوتاهی نمود.


اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

بر گرفته از کتاب " پیامبر اعظم و مسائل خانواده "

تآلیف " مسعود صفی یاری " 


ارسال شده در توسط مسعود صفی یاری

رابطه لباس و فرهنگ به اندازه ای قوی است که وقتی یک خارجی وارد محیطی می شود نخستین علامتی که اورا می شناساند همان لباس اوست . گویی انسان ها با لباس خود با یکدیگر صحبت می کنند و هر کس با لباس خویش ، خود را معرفی می نماید .که من کیستم ،ازکجا آمده ام و به چه دنیایی و چه فرهنگی تعلق دارم .به تعبیر دیگر لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست ،پرچمی است که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام می کند که از کدام فرهنگ تبعیت می کند . هر انسان مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن بدر نخواهد کرد .


بر گرفته از کتاب ارزشمند :
فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی 
نوشته علامعلی حداد عادل


ارسال شده در توسط مسعود صفی یاری
<      1   2